بازگشت

گروه: وحي و قرآن
 
 
مرکز پاسخگو:فرهنگ ومعارف قرآن
موضوع اصلي:قرآن
موضوع فرعي:قرآن
سؤال:غيب و غيبگويي از راه قصهگويي در قرآن مجيد را توضيح دهيد؟


جواب:

قصههاي قرآن، هم از اين جهت كه از معجزات الهي سخن ميگويد، دربردارندة غيبها است و هم از جهت اين كه مطالبي در آنها آمده است كه در كتب تاريخي بيان نشده و هم از اين جهت كه از زوايايي به حكايات اشاره ميكند، كه نقل آنها ـ از آن زوايا ـ منحصر به قرآن است.

قسمت نخست: نقل مطالب غيبي در قصص قرآن: شما كافي است براي نمونه به داستان حضرت مريمنگاه كنيد، كه در سورة مريم، آيات يكم تا سي و سوّم بيان شده است. اينك به بيان نمونههايي از غيب كه در اين قصه بيان شده است ميپردازيم:

1. ملاقات جبرئيل با حضرت مريمو دميدن روح حضرت عيسيغ در رحم آن حضرت: "قَالَ إِنَّمَآ أَنَا رَسُولُ رَبِّكِ لاِ ?َهَبَ لَكِ غُلَـَمًا زَكِيًّا (مريم،19) گفت: من فرستادة پروردگار توام ]آمدهام[ تا پسر پاكيزهاي به تو ببخشم."

2. چيدن خرماي تازه، از نخل خشكيده، به اذن الهي: "وَ هُزِّيَّ إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَـَقِطْ عَلَيْكِ رُطَبًا جَنِيًّا (مريم،25) و اين تنة نخل را به طرف خود تكان ده، رطب تازهاي بر تو فرو ميريزد."

3. اشاره به سخن گفتن حضرت عيسيغ در گهواره، و اقرار به رسالت ايشان در كودكي: "فَأَشَارَتْ إِلَيْهِ قَالُواْ كَيْفَ نُكَلِّمُ مَن كَانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيًّا # قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ ءَاتَغنِيَ الْكِتَـَبَ وَ جَعَلَنِي نَبِيًّا (مريم،29ـ30) ]مريم[ به او اشاره كرد گفتند: چگونه با كودكي كه در گاهواره است سخن بگوييم؟ ]ناگهان عيسي زبان به سخن گشود[ گفت: من بندة خدايم او كتاب ]آسماني[ به من داده و مرا پيامبر قرار داده است."

قسمت دوم: نقل مطالبي كه گزارشگر بشري نميتواند به آن احاطه پيدا كند: در قصههاي قرآني به زوايايي از حكايت اشاره ميشود كه فقط با علم غيب ميشود به آن احاطه پيدا كرد، مانند: 1. گزارش از مناجات حضرت يونسغ در دل ماهي: "فَنَـادَيَ فِي الظُّـلُمَـَتِ أَن لآ َّ إِلَـَهَ إِلآ َّ أَنت(انبيأ،87) او در ميان ظلمات متراكم فرياد زد كه معبودي جز تو نيست."

2. گزارش از واقعة عزير پيامبر: زماني كه او از چگونگي زنده شدن دوبارة استخوانهاي پوسيده شدة انسان ميپرسد، خداوند او را به مدت يك سال ميميراند و سپس زنده ميكند. خداوند متعال اين حكايت را در سورة بقره، آية 259 نقل ميفرمايد.

3. گزارشي از فرمان دادن فرماندة مورچگان به افراد زير فرمان خود، مبني بر اين كه به خانههاي خود برويد تا زير دست و پاي لشكر سليمانغ از بين نرويد: "قَالَتْ نَمْلَةٌ يَـََّأَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُواْ مَسَـَكِنَكُمْ لاَيَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمَـَنُ وَ جُنُودُهُو وَ هُمْ لاَيَشْعُرُونَ (نمل،18) مورچهاي گفت: به لانههاي خود برويد تا سليمان و لشكرش، شما را پاي مال نكنند، در حالي كه نميفهمند."

4. گزارش از خواب اصحاب كهف، زماني كه مردم گمان ميكردند بيدارند، ولي خداوند خبر ميدهد كه آنان در خواب بودند: "وَ تَحْسَبُهُمْ أَيْقَاظًا وَ هُمْ رُقُودٌ وَ نُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَ ذَاتَ الشِّمَال...(كهف،18) ]و اگر به آنها نگاه ميكردي[ ميپنداشتي بيدارند در حالي كه در خواب فرو رفته بودند. و ما آن هارا به سمت راست و چپ ميگردانديم ]تا بدن آنان سالم بماند.[" تاريخ نگار معمولي، از اين گزارشها نميتواند آگاه شود.

قسمت سوم: نقل حكاياتي كه در هيچ كتاب آسماني و غير آسماني نقل نشده است و قرآن بدون استناد به هيچ كتابي و يا فردي، از آن گزارش ميدهد مانند حكايات اقوامي كه قرنها قبل از اسلام ميزيستهاند و نام و نشاني از آنها باقي نمانده است و سرزمين آنان قرنها پيش از اسلام محو و نابود شده، كسي از آنان باقي نمانده است تا از احوال ايشان خبر دهد، مانند اقوام عاد، ثمود و پيامبران گذشته كه بسياري از آنان در قرآن ياد شدهاند و حتي به تعداد، اخلاق، خانهها و شهرها و عادات آنها، اشاره شده است كه در غير قرآن، هيچ يك از اين اطلاعات وجود ندارد.

در پايان، شايستة ياد است كه هر چند يكي از ابعاد اعجاز قرآن مجيد، خبرهاي غيبي آن است، ولي اين مطلب، دليل اين نيست كه غيبگويي (=كهانت)، جايز باشد، بلكه از نظر اسلام غيب گويي مردود است.